من در آینده شرکتی تاسیس خواهم کرد که روزهای کاریش صرفا روزهای تعطیل باشه. آدم صفا میکنه تو روزای تعطیل میره سرکار... اصلا لذت تعطیلی نه به خواب صبح بلکه به خلوت بودن خیابوناییه که تو روزای عادی از فرط حضور آدم و ماشین آسفالتشون دیده نمیشه!!!
میدانم نبودم آنچه باید باشم... اما تو باش آنچه هستی. خواهرم مونسم هستی، مونسم باش تا خواهرم هستی
دوروز مانده تا تولد خواهر دلبندم.
کم سر میزنم بهش... با اینکه راهی نیست از محل کارم تا محل کارش... اما خب تنبلی... اما هربار رفتم دیدنش اونم برای فقط یکساعت قطعا دیدار به درازا میکشه تا 3 ساعت اونم حداقل. بس که بودن باهاش لذت داره!
خواهرم پناه من... 3 روز مانده تا زادروزش
حجم ارتباطاتم یه مدته زیادی زیاد شده. حس خوبی ندارم به این قضیه. بنابراین روابط جدید بلوک خواهد شد، دوستان کم اثر و پر دردسر حذف و دوستان قدیمی دوباره میان رو رادار ما... دلم تنگه برا دوتا رفیق بی غل وغش قدیمی
بعضیا قدر داشته هاشون که نمیدونن هیچ با گند زدن بهش اعصاب منو نوعی رو بهم میریزن. نمونش مهدی مدرس. آخه بشر حیف صدات نیست میری با شاهین S2...
حس نازنین بودنت خواستنی تر از اولین باران بهاری است. جان میدهی بیابان ملول خسته روحم را...
بودنت همیشگی باد!
پنج روز تا تولد خواهر مهربانم
تو ملکه مهربانی هستی در اقلیم وجودم. نعمت حضورت را پاس گفتن مستطیع نیستم...
6 روز مانده تا تولد خواهر نازنینم.