چار دیواری

!همینی که هست

چار دیواری

!همینی که هست

جات خالی!

"جا نیست آقا جا نیست."  همونطور که قابل پیش بینی بود. ظاهرا خیلی پیشتر درارو بسته بودن. بی خیال داخل میشیم و میگردیم برای یه جای دنج تو محوطه.هرجارو نگاه میکنی ملت خودشونو چپوندن. خدایا این خلاقیتو از این ملت نگیر. به پیشروی ادامه میدیم...

"دل دل نکن علی همین جا خوبه" جملم که تموم میشه گرمکنمو میکنم و ولو میکنم رو زمین. خودم با رغبت میشینم و علی رو هم که هنوز با چشاش داره میگرده رو هم مینشونم. بلندگوها که کاملا فورس ماژور و ناشیانه نصب شدن صدای مداح رو که برا خیسوندن چش ملت به حادثه کربلا متوسل شده رو تو محوطه پخش میکنن...

عزممو جزم میکنم که فقط خودم و خدا. دعا که شروع میشه گوشیمو خاموش میکنمو دل میدم به نوای سوزناک مداح. همراهی جمعیت با مداح وجدم میاره و منم همناله میشم

اَلْحَمْدُ لله الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ...

آسمون بدجور گرفتست. انگار منتظر اذن بارشه.شیطنت دختر بچه ای نزدیکم حواسمو چن وقت یبار متوجه خودش میکنه. لبخندی بهش میزنم برمیگردم تو فاز...

اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِکْراً اءَمْ اَىُّ عَطـایاکَ اءَقُومُ بِها شُکْراً...

این حس عالیه. انگار خدا رسما دعوتت کرده تا باهم گپ بزنی. به ترجمه نگاه میکنم دلم بیشتر میلرزه. حسابی به دل میشینه و لذت نیایش تمام وجود آدمو پر میکنه...

...

فرازای آخر که میشه دیگه دلی تو دل نیست.دستای کشیده رو به آسمون بلنده و اشکا جاری...

آسمون گرفته تر شده. هرلحظه ممکنه بغضش بترکه.ولی همه چیز آرومه. نه باد نه رعد و برق.

آخرین فراز غوغا میکنه.تاسف میخورم که داره تموم میشه...

بند آخر باهم خوانی جمعت تموم میشه. یارب یارب یارب... باد وزیدن گرفت و بارون هنگامه کرد. مثل هرسال عرفه ی امسالم ختم به بارون شد...


 

نظرات 6 + ارسال نظر
یاس جمعه 5 آبان 1391 ساعت 14:05

نوشته هات یه جوریه؟
ساده و دل نشین .به قول معروف حرفی که از دل براید بر دل نشیند.
خوش به حالت که دعای عرفه توفیق داشتی باشی.من که توفیق نداشتم .
منتظر باقی دل نوشته هات نیستم .

ممنون لطف داری دوست عزیز.
ایشالا خدا توفیق درک عرفه رو به همه بده.
البته اینا دل نوشته نیستن

royal khatun شنبه 6 آبان 1391 ساعت 21:08

چه قدر خوبه که نماز عید این همه باشکوه برگزار میشه...
یکم اون ور تر، تو شهر ما(خیلی جاهای دیگه)، عیدمون محدود میشد به یه خونه ؛
تعداد نماز گزاران شاید بیست تا هم نمیشد ، بلندگویی هم نیاز نبود، جا هم تا دلت بخواد بود ، با همه ی جمعیت اندکی که اومده بودن وسعت نمازمون شاید کمتر از صحرای عرفات نمیشد...
لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک ، ان الحمد و النعمة لک و الملک ، لا شریک لک ... صدایی زائرین صحرای عرفات بود که تو دو روز عید به گوشم میرسید ، یه جورایی حس و حال اونجا رو پیدا می کردم ؛ عیدمون با قربانی تو خونمون قشنگتر می شد.. حال و هوای عید فقط تو خونمون پیچیده بود ؛ تو کوچه انگار واسه بقیه غریبه بود ،
آره، توی این عید بزرگ دل خیلیای دیگه می خواست جایی نماز بخونن که برای پیدا کردن جا از صبح زود بلند میشدن...

گاه غبطه میخورم به حال کسایی که به دور از هیاهو اوج میگیرن...
خدا قسمت همه بکنه عرفات و مشعر و منی رو

مـــینای فــردوس یکشنبه 7 آبان 1391 ساعت 19:48

غبطه

یه سفره ای پهن دیگه. شماهم میتونید غبطه بخورید!!!
ممنون از تذکرتون. ولی باور کنید سابقه نداشته سوتی املایی بدم

مـــینای فــردوس دوشنبه 8 آبان 1391 ساعت 00:25

پس سابقه‌دار هم شدید.

دنبال شغل آزاد باشید!

آزادش گرونه! دولتیشم که گیر نمیاد! نتیجه گیری کنید لدفن!

مـــینای فــردوس دوشنبه 8 آبان 1391 ساعت 21:59

می‌خواید کنار خانواده تا آخر عمر روزهای خوب و خوشی رو سپری کنید؟!

باید فک کنم روش! گزینه ی بعدی؟!

مـــینای فــردوس چهارشنبه 10 آبان 1391 ساعت 01:26

راه دیگه‌ای ندارید دیگه! همون دور هم خوش باشید!

ممنون... الان که تنهام. برم دور خودم خوش باشم پس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد