برا یه شب اومدم خونه... اونم برای پذیرایی از مهمانان محترم خانواده زن داداش!!!
تصور کنید فراخوانده میشوم از 360 کیلومتر آن سوتر تا تنها یک روز در منزل حضور بهم رسانم صرفا جهت پذیرایی! امروز ساعت 00:30 بامداد رسیدم فردام صبم راهیم
سوزش اینجاست که خان داداش میفرمایند برا چی اومدین کی بهت گفت بیای و صب در حالیکه با طمانینه از منزل خارج میشد گفت همه ی امیدم به توه!!! نه که فک کنی اشک تو چشام حلقه زدا نه... یه جاییم سوخت، سوزش که نه لهیب کشید!
سلاااااااااااااااااااام دوست جونم
شما دیگه چراااااااااااااا!!!! طرز فکرتو عوض کن دوست من اینجوری فقط خودت اذیت میشی.اینجوری فکر کن که بودنت برا خانواده مهمه و من مطمئنم همینطوره.نه صرفا برای کار یا کمک کردن.حضورت براشون مهمه اینو مطمئن باااااااااااااااش
ممنون از قوت قلبت دوست عزیزم. چشم
تو خوبی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
اشکال نداره سخت نگیر همه برادرا همینن