جناب پدر حفظه الله به شدت قائل هستند به شبکه مستند، کاری نداره برنامه در مورد جدیدترین متد جراحی رحم هست یا واکاوی وقایع جنگ جهانی اول!
چون احتمال داره برنامه بعدی برنامه حیات وحش باشه، برنامه رو نگاه میکنن . اذن تعویض کانال هم صادر نمیشه.
دهن گشاد فقط یه جا به درد میخوره اونم رو یونیت دندونپزشکیه!
پ. ن: چندی پیش زیر ابزار دندانپزشک و تکرار مدام کلام در دهان دندانپزشک که : باز، باااز ، بااااااااااااااااز...
گاه دستم میدود برای نوشتار جدی، نقد چالش های روز، مذاکرات هسته ای، دلواپسان، تورم، ترافیک و مصرف گرایی اما...
.
.
.
.
.
. بی خیال!
آقا من با دیدن سریال یوسف پیامبر متوجه شدم اون زمان علی رغم اختراع مقنعه شلوار اختراع نشده بود.
یکی از فانتزیام محقق شد! یه تشک بادی و استخر و تلاطم آروم آب ...
البته دریاچه چیتگر و قایق و نیمچه طوفان روز پنجشنبه و اینا... همونه دیگه. فرقی نداره!!!
کیمیاییست که زرین میکند آهن پاره ای به زنگار میکشاند طلای زرین صورتی را...
زمان کیمیاست. مینمایاند به صبوران آنچه که در پس پردست.
دوستانی عزیزی که لطف میکنن تشریف میارن و کامنت نیز میگذران، و اگر قصد موعظه پند یا اندرز دارند، لااقل یه معرفی مختصر کنن ک حرفشون ارزش خوندن و تامل رو داشته باشه. ممنون از مخاطبان با شعور که چنین امری رو لحاظ میکنند.
اتفاقایی که اخیرا افتاد باعث شد نقاب از چهره ی خیلی از دوستاتن کنار بره، دشمنانی دوستان نما که در بدترین شرایط خنجرشون رو به کاری ترین وجه ممکن فرو میکنن و میچرخونن...
و باز هم نتیجه ای که هرروز بهش میرسم. اول خدا و بعد نازنینم
میلاد نازنین! ممنون بابت بودنت رفیق
همیشه برام مشکل بوده به خودم بقبولونم که لحظه سال تحویل لحظه ی خاصیه و همیشه هم دنبال این بودم که اگه این خاصه چه کاری باید انجام بدم که مثلا حق مطلب ادا شده باشه. الان میدونم این آدم ها هستن که لحظات رو خاص میکنن...
سال نو مبارک. سلامتی آرزومدنم.
شهری که با یک نفر معنا شود، با نبودش در لحظه ویران میشود...
نازنینم! دلتنگت خواهم شد، میمانم چشم به راه آمدنت. سفر بخیر...
شب لعتنی تازه به نیمه رسیده بود و سر درد من به اوج، بی حالی متاثر از سرماخوردگی که چند روزی گریبانگیرمه و کلافگی ممتد شبانه که تفاله این روزای منه.
طاقتم طاق شد. از رختخواب کندم و نگاهی به گوشیم انداختم که ساعت 4:36 رو نشون میداد. قدم زدم، نشد؛ موسیقی گوش دادم، نشد...
اذان که گفت و مادر بیدار شد، بیدرنگ سرمو جا دادم تو آغوشش، دستی به پیشانی ام کشید و گفت داغی! آرامش فوج فوج به روح بی قرار و جسم بی حالم ترزیق میشد. مادرم باز با نوازشاش معجزه کرد...
فازت چیه؟ تو کامنت پست شعر مینویسی؟؟؟ خب که چی؟
یعنی عاشق تقلای بعضیا برای زدن مخ خانمای وبلاگ نویسم!
به من الهام شده تو زلزله میمونم زیر آوار و میمیرم، برا همین تو حموم و دستشویی کلا استرس دارم، تو زندگانی که آبرو نداشتیم، همینم مونده موقع بیرون کشیدن نعشم ملت هرهر بخندن، فرداشم بشم ...most views video on youtube
الحمدالله که فیلتره.
سرد نیست چرا؟ چرا ها میکنیم بخار نمیکنه،هااااااااا؟
برکت از زندگی رخت بر بربسته، یه زمانی چه سرمایی ولی چه شور حالی، شاید صف نفت و دار قالی، ولی صفا داشت و بی خیالی.بستنیای پنج ریالی، لبو داغه روی گاری...
یادش بخیر
بزرگترین جنایت نسل کشیه و بدترین نسل کشی، کشتار فرهنگیه.
پ ن:اقدام آموزش و پرورش در اخذ شهریه از دانش آموزان مهاجر افغان که متعاقبش بسیاری از دانش آموزان مجبور به ترک تحصیل شدند...
آقایونه مدیرا که پیاده رفتین کربلا! قبول باشه!
طرف روز 28 صفر، تو یه گروه صد نفره ی وایبری، تولد حصرت مسیح، پیامبر صلح و دوستی رو تبریک گفت!!! خدایا دیگه تا چه حد؟ د لامصب تو عقلم دارریییی؟
بیگانه پرستی؟ حماقت؟ من خیلی خاصم؟ نمیدونم والا